امین جونم عمل شد
سلام گل پسرم خیلی وقت بود بخاطر لوزه ت دکتر گفته بود باید عمل شی یا ما فرصت نداشتیم یا تو سرما خورده بودی یا... بالاخره عمل شدی 14 مهر 98 چقد استرس امروز و داشتم رو تقویم هر بار چشمم میوفتاد بهش غم عالم میومد تو دلم و هزار جور فکر و خیال میومد سراغم همه میگفتن عمل راحتیه ولی خب من مادرم فکر کردن به اینکه تورو بیهوش کنن دیوانم میکرد ا زطرفی با همه مراعات کردنا باز نزدیک عمل سرما خوردی و با کلی استرس راضی به بیهوش کردنت شدن ولی باید محکم باشم تا تو دلت قرص باشه خدا میدونه وقتی دستت از دستم رها شد و با دکتر جراح و بیهوشی رفتی سمت اتاق عمل یکهو زانوهام لرزید دیگه بماند چی به من و بابایی گذشت پشت در اتاق ...